به گزارش پایگاه خبریتحلیلی رستا، یادداشت محمد اسلامپور، آیا تا به حال از خودمان پرسیدهایم چرا بسیاری از دانشآموزان، تاریخ را نه بهعنوان درسی زنده و جذاب، بلکه بهعنوان متنی بیروح و پر از اسامی و سالهای تکراری تجربه میکنند؟
چرا در بزنگاههای حساس، نوجوانان ما نمیدانند چگونه تحلیل کنند، درک داشته باشند یا تصمیم بگیرند؟
شاید وقت آن رسیده باشد بپذیریم که مشکل در «خود تاریخ» نیست؛ بلکه در شیوهی روایت ما از آن است.
سالهاست که آموزش تاریخ در مدارس، بیشتر بر حفظکردن وقایع متمرکز بوده تا فهم آنها. دانشآموز میداند فلان واقعه در چه سالی اتفاق افتاد، اما نمیداند چرا، چگونه و با چه پیامدی. در حالیکه نسل امروز، پرسشگر، جستوجوگر و معناخواه است. اگر پاسخهای درست و روایتهای دقیق به او داده نشود، آن را از منابع غیررسمی، ناقص و گاه مغرضانه خواهد گرفت.
اکنون که درگیر جنگ تحمیلی ۱۲ روزه هستیم، بهترین زمان است تا با تکیه بر واقعیتهای ملموس، آموزش تاریخ را بازتعریف کنیم. نسلی که در معرض بمباران اطلاعاتی، اخبار غلط، تحلیلهای جعلی و روایتهای متضاد قرار دارد، بیش از هر زمان دیگری به محتوای دقیق و قابلاتکا نیاز دارد.
میتوان از مقطع ابتدایی آغاز کرد؛ با مفاهیم ساده و روایتهای پایهای. سپس در مقاطع بالاتر، به تحلیلهای عمیقتر، جزئیات دقیقتر و بررسی ابعاد پنهان وقایع رسید. هدف آن است که دانشآموز صرفاً بداند “چه شد” نباشد، بلکه بفهمد “چرا شد، چگونه شد و چه کسانی در آن نقش داشتند”.
❝ اگر روایت نکنیم، روایت میشویم. ❞
ملل بسیاری بهخاطر سکوت یا بیتوجهی نسبت به تاریخشان، بعدها با نسخهای تحریفشده و تحقیرآمیز از آن مواجه شدند. نمونهی روشنش هیروشیماست؛ جایی که در غیاب روایت ملی درست، جهانیان باور کردند بمب اتم «مجازاتِ عادلانه» بود.
نباید اجازه دهیم روایت ما را دیگران بنویسند.
محتوای کتابهای درسی باید از سطح روایتمحور به سطح تحلیلمحور ارتقا یابد. دانشآموز امروز باید بفهمد که پشت بسیاری از تصمیمات تاریخی، تنها تدبیر و قهرمانی نبوده؛ گاهی نفوذ، خیانت، فشار خارجی، یا بیتدبیری هم در میان بوده است. این نگاه منتقدانه، ذهن او را در برابر تکرار اشتباهات آینده بیمه خواهد کرد.
از طرفی، روایتهای تاریخی باید جامع، چندلایه و تحلیلی باشند؛ نه فقط نتیجهمحور. موضوعاتی مانند جدایی بحرین، مسئلهی آرارات، مرگ ایرانیها در جنگ جهانی دوم، کودتای ۲۸ مرداد یا وضعیت امروز فلسطین، همه در کتابهای درسی بهصورت ناقص و بدون بررسی علل و زمینهها مطرح شدهاند. گویی تاریخ فقط یک فهرست اتفاق است، نه بستری برای درک تصمیمسازی.
نظام آموزشی ما باید طوری بازسازی شود که مطالعهی تاریخ منجر به تقویت مهارت تحلیل، کشف روابط علتومعلولی و شکلگیری تفکر انتقادی شود. تاریخ نباید فقط برای امتحان باشد؛ باید ابزاری برای تربیت شهروند مسئول و آیندهنگر گردد.
شناخت درست همین جنگ اخیر، فقط وقتی ممکن است که دانشآموز بداند همزمان با مذاکره، حمله صورت گرفت. درک این نکته بهظاهر ساده، ابعاد مهمی از دشمنشناسی، بازیهای دیپلماتیک، و مفهوم زمانسنجی در تقابلها را به او میآموزد. بررسی حمایتها و مخالفتهای بینالمللی، ابزاری مهم برای تحلیل منافع ملی است.
نکتهی مهم دیگر: کتاب درسی برای دانشآموز، موثقترین و رسمیترین منبع اطلاعاتی است.
اگر مطلبی در آن نباشد، در ذهن او، اصلاً وجود نداشته است. پس حذف یا کمنمایی روایتهای حیاتی تاریخی، در عمل یعنی پاککردن حافظهی ملی.
اگر امسال غفلت کنیم، سال آینده دیر خواهد بود.
آموزش تاریخ، اگر درست بازطراحی شود، نسلی توانمند، تحلیلگر و هشیار تربیت خواهد کرد. در غیر اینصورت، در خوابی فرو خواهیم رفت که بیداری از آن، با هزینهای جبرانناپذیر همراه خواهد بود.
و در پایان:
ملتی که تاریخ خود را نداند، محکوم به تکرار آن است.