• امروز : جمعه - ۱۰ فروردین - ۱۴۰۳
  • برابر با : 20 - رمضان - 1445
  • برابر با : Friday - 29 March - 2024
8
روایت معلم‌خبرنگارِ رستا از روزهای شور و شکایت:

برای دانش‌آموزانم

  • کد خبر : 3316
  • ۳۰ مهر ۱۴۰۱ - ۱۸:۱۵
برای دانش‌آموزانم
در حالی که برای دانش‌آموزانم می‌نویسم به آنچه که نخواستیم ببینیم هم گوشه می‌زنم، کدام باد را منِ معلم، خانواده و مسئولان فرهنگی کشور کاشتیم که امروز تبدیل به طوفان در بچه‌های دهه هشتادی‌مان شده؟ کدام و چند سوال را جوابش را در «هیس» خلاصه کردیم که امروز نوجوانمان هیچ چیزی از ما را باور نمی‌کند؟

به گزارش پايگاه خبری تحلیلی رستا، فاطمه سرمدی معلم‌خبرنگار رستا: امروز برای دانش‌آموزانم می‌نویسم، برای کلاسِ درسی که پُر شده است از علامت سوال‌هایی که در گوشه‌ی تاریک ذهنِشان نجوا می‌کند. امروز اصولی‌ترین منطق‌های خبری برایم مچاله می‌شود، این روایت کاملا معلمانه است! نیمکت‌های خالی، چراغ‌های خاموش و بادی که بین آمدن و نیامدن گیر کرده بود. این تصویر امروز کلاسِ بی‌درس من است، کلاسی که تا همین دیروز از گله پر شده بود اما خالی از نشاط نبود.

کلاس من برای یک اسپری رنگ، خالی از وجودهای پرشور و شکایت دانش‌آموزانم شد. خانم مدیر هم بنا بر نوع برخوردی که برایش بخشنامه شده بود با بچه‌ها برخورد کرد، کم یا زیادش را هم به من نگفت و دانش‌آموزانِ من کلاس را ترک کردند و گله‌هایشان را از کفِ کلاس به کفِ حیاط مدرسه بردند و چند قدم آن طرف‌تر به کفِ خیابان نزدیک‌تر شدند.

برای دانش‌آموزانم می‌نویسم که امروز با استرس و ناراحتی به خانه بازگشتند و احتمالا نشاط دیروز و روزهای قبل را هم ندارند. برای آن‌هایی که دیروز مردد بودند در درست بودنِ تفکری که از زیستِ مجازی خود درو کرده بودند و پس از ماجرای امروز بر یقین بوسه زدند! برای آن‌ها می‌نویسم که می‌دانم گیر کرده‌اند یک جایی بین هویت و بی هویتی، یک جایی میان اعتبار و بی‌اعتباری، یک جایی درست میانِ میزی که حدادعادل در آن حلیم سرو می‌کرد، همانقدر دور، همانقدر نا به جا!

برای آن‌ها می‌نویسم که دیگر در صف صبحگاه سرود ملی نمی‌خوانند، برای آن‌ها که زیبا می‌خندند و مامِ وطن را من بارها در چشمانشم دیده‌ام و بارها دیده‌ام که ناخودآگاه دستشان به هنگام بالا رفتن پرچم به روی سینه‌شان می‌رود. تفاوت ما و این بچه‌ها شده است مانند مبتلایان به اوتیسم و مردم عادی، ما درگیر تفاوتی از یکدیگر هستیم که هیچکدام درکش نمی‌کنیم و انگار دارویش فعلا مُدارا کردن است، صحبت کردن است و رَخت چرک‌ها را رو به روی هم نه بلکه در کنار هم شُستن است.

در حالی که برای دانش‌آموزانم می‌نویسم به آنچه که نخواستیم ببینیم هم گوشه می‌زنم، کدام باد را منِ معلم، خانواده و مسئولان فرهنگی کشور کاشتیم که امروز تبدیل به طوفان در بچه‌های دهه هشتادی‌مان شده؟ کدام و چند سوال را جوابش را در «هیس» خلاصه کردیم که امروز نوجوانمان هیچ چیزی از ما را باور نمی‌کند؟

چند روز قبل که بحث درباره حوادث اخیر بود و باز آدرنالین کلاس بالا رفته بود و هر که بلندتر حرف می‌زد انگار برحق تر بود، من متوجه شدم که شما چقدر معصوم‌تر از درکِ حوادث اخیر هستید و چقدر حقیرند آن‌ها که سوار بر شما می شوند در حالی که به شما یک لحظه هم فکر نمی‌کنند، آن لحظه نتوانستم احساسم را به شما هدیه کنم اما حالا برایتان می‌نویسم برای قلبی که خیلی بزرگتر و تندتر از سن‌تان می‌تپد.

من برای شما می‌نویسم که بسیار در خور نوشتن و فهمیده شدن هستید، من نشاط شما را در نسلِ پیشین که خودم در آن زیست کرده‌ام، ندیدم. من برای فردا و دوباره پُر شدن نیمکت‌ها، روشن شدن چراغ‌ها و دیدنِ تک تک‌تان لحظه شماری می‌کنم، هیچکس نمی‌تواند این شور و نشاط را از ما بگیرد. ما حتما با هم به سه کلمه مشترک «برای ایرانمان» می‌رسیم.

انتهای پیام/

لینک کوتاه : https://rastakhabar.ir/?p=3316
  • نویسنده : فاطمه سرمدی
  • منبع : رستانیوز
  • 514 بازدید
  • بدون دیدگاه

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.