به گزارش پایگاه خبری تحلیلی رستا، مریم رضایی، استاد دانشگاه فرهنگیان، به مناسبت هفته معلم نوشت:
پس از بیستودو سال تدریس در مقاطع مختلف تحصیلی، اگر بخواهم صادقانه حاصل تجربیاتم را با شما در میان بگذارم، باید جمله معروف ویلیام آرتور وارد را تکرار کنم:
«معلم متوسط میگوید؛ معلم خوب توضیح میدهد؛ معلم برتر نشان میدهد و معلم بزرگ الهام میبخشد.»
تمام لحظات شیرین شما در مسیر معلمی، زمانی رقم خواهد خورد که نتیجه الهامبخشی خود را در سرنوشت دانشآموزان ببینید. البته گاهی حاصل کارتان را بلافاصله مشاهده نخواهید کرد؛ سالها پس از روشن کردن نخستین جرقههای اشتیاق در دل کودکان و نوجوانان، آتش نورانی آن بارقههای کوچک، زندگی آنان را دگرگون خواهد ساخت.
اما چگونه میتوان معلمی الهامبخش بود؟
معلمی که نهتنها بر محتوای علمی مسلط است، بلکه روانشناسی رشد و روشهای متنوع تدریس را نیز میداند و میتواند تئوری را به عمل تبدیل کند و کلاسی فعال و مؤثر بسازد.
برای الهامبخش بودن، نخست باید خودتان مشتاق یادگیری و یاددهی باشید. دانشآموزان همچون حسگرهای دقیقی احساسات شما را در کلاس رصد میکنند؛ کوچکترین اضطراب، اشتیاق یا علاقه شما را درمییابند. آنان نه بر اساس گفتهها، بلکه بر مبنای رفتار و عملکردتان از شما الگو میگیرند.
برای الهامبخش شدن، باید شجاع باشید؛ گاهی از چارچوبهای معمول خارج شوید، در طراحی برنامههای درسی آزادی عمل داشته باشید و چشمه خلاقیتتان را جاری کنید.
هر سال هنگام تدریس در پایه پنجم ابتدایی، داستانهایی را به صورت سریالی برای دانشآموزانم میخواندم. پس از مدتی دریافتم که بهتر است داستانها بومی باشند؛ بنابراین به سراغ آثار هوشنگ مرادی کرمانی مانند «خمره»، «نخل» و «قصههای مجید» رفتم.
دانشآموزان با اشتیاق همراه میشدند؛ پس از هر بخش از داستان، گفتوگو میکردیم، نقاشی میکشیدند و قصهها را با خانوادههایشان به اشتراک میگذاشتند.
وقتی یکی از بچهها آرزو کرد که ای کاش میتوانستند نویسنده را ملاقات کنند، از آنها خواستم نامهای برای آقای مرادی کرمانی بنویسند. نامهها را جمعآوری کردم و همراه با نامهای از طرف خودم به انتشارات معین فرستادم.
با هماهنگی انجامشده، امکان ملاقات دانشآموزان با نویسنده فراهم شد. روز دیدار، وقتی دیدم بچهها با اعتماد به نفس درباره انگیزههای نویسندگی و موضوعات داستانها با آقای کرمانی گفتوگو کردند، فهمیدم که توانستهام شوق خواندن را در دل آنان بیدار کنم.
اکنون که در دانشگاه تدریس میکنم، گهگاه از طریق پیامرسانها یا تماسهای تلفنی از دانشآموزان سابقم خبر میگیرم. خبرهایی که حاکی از الهامبخشی است:
«خانم، من در مسابقه داستاننویسی منطقهای برنده شدم»،
«خانم، عکس کتابخانهام را برایتان فرستادم. ممنون که مرا به کتاب خواندن علاقهمند کردید»،
یا دیدارهایی که با هدیه دادن کتابهایی از سوی آنان همراه است.
به جرأت میگویم چنین لحظات شیرینی، شاید در هیچ شغل دیگری تجربه نشود.
دانشجومعلمان عزیز!
از تجربه راههای نرفته نترسید.
به دنبال شیوههای خلاقانه تدریس باشید و سبک یاددهی-یادگیری را دگرگون کنید تا بتوانید الهامبخش نسل آینده این سرزمین باشید.
توصیه پایانی من به شما این است:
زندگینامه و آثار معلمان الهامبخش ایرانی را بخوانید.
با میرزا حسن رشدیه در «سوانح عمر» همراه شوید و ببینید چگونه با وجود همه موانع، ناامید نشد. خاطرات خانم توران میرهادی را بخوانید تا دریابید چگونه میتوان غمهای بزرگ را به فرصتهایی برای کارهای بزرگ تبدیل کرد.
آثار محمد بهمنبیگی چون «بخارای من، ایل من» و «به اجاقت قسم» را مطالعه کنید تا بدانید چگونه توانست دروازههای دنیای نو را به روی کودکان ایل بگشاید و از دل کوچنشینان پزشکان، مهندسان و معلمان آینده را پرورش دهد.
امیدوارم شما نیز به جمع هزاران معلم گمنام و الهامبخش ایرانی بپیوندید و با عشق و خلاقیت، چراغ یادگیری را در دل دانشآموزان این سرزمین روشن نگه دارید و پاسدار میراث گرانبهای معلمان الهامبخش گذشته باشید.