به گزارش پایگاه خبریتحلیلی رستا، نظام تربیت رسمی و عمومی هر کشور، زیربنای رشد، پیشرفت و استمرار هویت آن ملت است؛ و در این میدان، معلم نه صرفاً یک کارمند آموزشی، بلکه افسر خط مقدم سپاه پیشرفت و تمدنسازی آن کشور است. کیفیت و کارآمدی هر نظام تعلیم و تربیتی، مستقیماً بر شانههای او استوار میماند. از همین رو، فرایند انتخاب و تربیت معلم باید با نهایت دقت، وسواس و هوشیاری راهبردی طراحی شود.
بیتردید در ایران، دانشگاه فرهنگیان رکن استراتژیک و نقطهی ثقل دستگاه عظیمالشأن آموزشوپرورش بهشمار میرود؛ نهادی که مأموریت آن، تأمین و پرورش نیروی انسانی متخصص، متعهد و مؤمن است؛ نیروهایی که نه صرفاً مدرس، بلکه پرچمداران انقلاب اسلامی باشند. نوع مواجههی ما با مسئلهی «معلمی» و تلقی ما از «دانشگاه فرهنگیان» تعیینکنندهی مسیر سیاستگذاری در جذب نیرو خواهد بود. اگر معلم را «معمار نسل آینده» بدانیم، جذب و تربیت او به مسئلهای تمدنی بدل میشود؛ اما اگر بهمثابه یک «کارمند اجرایی» به او نگاه کنیم، دانشگاه فرهنگیان ناخواسته به یک «بنگاه کاریابی» تقلیل خواهد یافت. بر همین مبنا، سیاستهای جذب، در حقیقت ریلگذاری آیندهی تربیت و کیفیت آموزش هستند. یکی از سیاستهای بحثبرانگیز اخیر، افزایش سقف سنی پذیرش در دانشگاه فرهنگیان است؛ اقدامی که به گفتهی موافقان میتواند فرصتهایی همچون تنوع تجارب فردی و اجتماعی، گسترش دامنهی داوطلبان توانمند و افزایش ظرفیت تأمین معلم را ایجاد کند. اما در سوی دیگر، مخالفان این سیاست هشدار میدهند که اجرای آن ممکن است بهبهای آسیبهایی جدی بر پیکرهی تعلیموتربیت تمام شود:
۱. کاهش انگیزه و توان یادگیری در سنین بالاتر: تربیت معلم، یک آموزش کوتاهمدت نیست که صرفاً محفوظات منتقل شود، بلکه بازآرایی ذهن، تغییر شیوهی نگرش و ساختن هویت حرفهای است. تحقیقات علوم تربیتی نشان میدهد انعطافپذیری ذهنی، سرعت پردازش اطلاعات و آمادگی پذیرش الگوهای رفتاری جدید، در بازهی سنی ۱۸ تا ۲۲ سال به اوج میرسد. با افزایش سن، مسیر یادگیری کندتر و مقاومت در برابر تغییر بیشتر میشود. در محیط دانشگاه فرهنگیان که روشهای تعلیم، کار تیمی و تمرینات عملی پشتسرهم اجرا میشود، ورودیهای مسنتر معمولاً برای هماهنگشدن با ریتم یادگیری و فشار تمرینی، ناچارند انرژی مضاعفی صرف کنند و حتی با این صرف انرژی، عمق و سرعت سازگاریشان کمتر از نیروهای جوان خواهد بود. نتیجهی مستقیم این روند، افت کیفیت خروجی معلم و سنگینتر شدن بار آموزشی بر دوش استادان و نظام تربیت معلم است.
۲. افزایش هزینههای آموزش و تربیت نیرو: سن بالاتر در ورودیها، به معنای خدمت کوتاهتر و بازده کمتر از سرمایهگذاری آموزشی است که فشار مالی مضاعفی بر دولت وارد میکند.
۳. افزایش شکاف سنی با دانشآموزان: رابطهی معلم و دانشآموز بر اعتماد و پیوند عاطفی استوار است. اختلاف نسلی آشکار، این پیوند را تضعیف کرده و تأثیرگذاری تربیتی را کاهش میدهد.
۴. کاهش پویایی و انرژی محیط مدرسه: جوانی با شادابی و انرژی همراه است؛ غلبهی نیروهای مسنتر، ریتم پویا و فضای زندهی مدرسه را کُند و خشک میکند.
۵. کاهش مدتزمان خدمت مؤثر معلمان: هرچه سن ورود بالاتر باشد، طول خدمت فعال و اثربخش کمتر خواهد شد و این روند، کمبود نیرو در آموزشوپرورش را تشدید میکند.
۶. افت خلاقیت و نوآوری در تدریس: روشهای تدریس، فناوری آموزشی و خلاقیت، اغلب با ذهن باز و پذیرای سنین پایینتر پیوند دارد؛ ورود دیرهنگام، ریسک مقاومت در برابر نوآوری را افزایش میدهد.
۷. تعارض با مأموریت استراتژیک تربیت معلم: رهبر معظم انقلاب اسلامی مدّظلّهالعالی بارها بر ضرورت تربیت نیروی انسانی جوان، انقلابی، کارآمد و باانگیزه برای نظام تعلیموتربیت تأکید کردهاند و دانشگاه فرهنگیان را مرکز اصلی این مأموریت دانستهاند. ایشان تصریح کردهاند: «اگر معلم شایسته در مدارس حضور پیدا کند، نسل آینده ما شایسته خواهد بود؛ اگر معلم انقلابی، کارآمد، باایمان، بانشاط و پرانگیزه باشد، نسلی که در آینده این کشور را اداره خواهد کرد، یک نسل ممتاز خواهد بود.» این نگاه راهبردی نشان میدهد که ورود افراد در سنین بالاتر، که معمولاً دورهی شکلگیری شخصیت حرفهای و انگیزههای انقلابی خود را پشت سر گذاشتهاند، با این مأموریت در تضاد است. افزایش سقف سنی پذیرش، خطر جایگزینی نیروهای جوان و پرانرژی با افرادی که توان سازگاری و یادگیری بلندمدتشان محدودتر است را به همراه دارد. در نتیجه، احتمال تربیت معلمانی با انگیزهی کمتر و توانایی علمی و عملی پایینتر افزایش مییابد. چنین روندی نهتنها کیفیت نظام آموزشی را در بلندمدت تضعیف میکند، بلکه میتواند دانشگاه فرهنگیان را از جایگاه سنگر تربیت معلم تراز انقلاب به یک مسیر استخدامی صرف تنزل دهد؛ و این یعنی زنگ خطر برای آیندهی تعلیموتربیت کشور.
۸. تنزل جایگاه دانشگاه فرهنگیان: با جذب نیروهای متنوع سنی، بدون نگاه مأموریتی، هویت راهبردی دانشگاه فرهنگیان کمرنگ شده و شأن آن از «سنگر نهضت تربیت» به «مسیر استخدامی» تقلیل مییابد.
در نهایت، بحث بر سر افزایش سقف سنی پذیرش، یک جدال صرفاً عددی نیست؛ بلکه میدان نبردی استراتژیک بر سر تعریف «معلم آینده» و مسیر تمدنی آموزش کشور. معلمی که قرار است پرچمدار جبههی تمدنی باشد یا کارمندی منفعل در شبکهی بروکراسی؛ این انتخاب تعیین میکند که کلاسهای درس، میدان رویش نسل انقلاب باشد یا سایهروشن بیانگیزگی و کار روزمره. بر مبنای شواهد علمی، الزامات راهبردی تربیت معلم و رهنمودهای کلان سیاستگذاری آموزشی، معتقدم افزایش سقف سنی پذیرش نه یک اصلاح جزئی، بلکه نوعی واگرایی از مسیر تربیت نیروی انسانی جوان، متعهد و توانمند است؛ واگراییای که میتواند به فرسایش سرمایهی انسانی در سنگر تعلیموتربیت بینجامد و شاکلهی راهبرد «معلم بهمثابه پیشران تمدن» را مخدوش کند. ازاینرو، بیتردید خود را در صف منتقدان و مخالفان این رویکرد میدانم.