به گزارش پایگاه خبری تحلیلی رستا، سرویس مدارس، زهرا کارگر: معلمان خرید خدمات آموزشی یکی از گروههای مختلف جذب معلم در آموزش و پرورش هستند که این روزها در مدارس کشور مشغول به کاراند. معلمهایی که با شور و عشق به پا عرصهی معلمی میگذارند و مدتی بعد به دلیل شرایط دشواری که بر آنها میگذرد از معلمی یا کنار میروند و یا به صورت فرسایشی آن را ادامه میدهند.
با عبید ملکرئیسی یکی از معلمان خرید خدمات در نقطه صفر مرزی، روستای زربن استان سیستان و بلوچستان به گفتگو پرداختهایم؛ او که حالا دیگر معلم نیست، خود روایت نامعلم شدن را برای ما میگوید.
آموزگاری در نقطهی صفر مرزی
سال اول معلمیام در منطقهای در نقطهی صفر مرزی با پاکستان سپری شد و سال بعد به روستای زربن استان سیستان و بلوچستان رفتم. سه سال بود که به دنیای معلمی ورود کرده بودم تا اینکه امسال به دلیل شرایطی که برایم ایجاد شد، مجبور به استعفا دادن شدم. من در خانوادهای فرهنگی بزرگ شدهام و پدر و خواهرم هر دو معلم هستند.
به صورت کلی معلم بودن سخت است، حتی در کلان شهری مانند تهران. معلمی در مناطق محروم سختتر است اما اگر معلم خرید خدمات آموزشی در نقطه مرزی باشی که نه هویت داری و نه حق و حقوقی، سختیاش دهها برابر است.
آموزشِ در رنجِ سیستان و بلوچستان
مشکلات دانش آموزان سیستان و بلوچستان دلایل مختلفی اعم از فرهنگی و ساختار آموزشی دارد. دانشآموزان در این منطقه به ویژه دانشآموزان دختر ترک تحصیل میکنند، این ترک تحصیلها نیز علتهای مختلفی دارد، بطور مثال سال گذشته که کرونا مهمان ما بود، هر دو هفته یکبار یا ۱۰ روز یکبار برای تدریس به مناطق محروم منطقه و خانهی دانش آموزان میرفتم، یک روز که به سمت خانهی یکی از دانش آموزانم رفتم خانوادهاش به من گفتند: دیگر فرزندهام به مدرسه نمیآید. پرسیدم چرا؟ گفتند: در این حالت درس خواندن برای بچهی من معنی ندارد و هیچ چیزی یاد نمیگیرد، اینکه دو هفته یکبار یا ۱۰ روز یکبار برای تدریس میآیید برای فرزند من فایدهای ندارد.
نکتهی بعدی اینکه، استان سیستان و بلوچستان در جریان کرونا که آموزشها مجازی شد، هم زیرساخت (از جمله اینترنت) برای آموزش نداشت و اگر هم زیرساخت وجود داشت، بچهها تبلت و گوشی نداشتند. اگر بهترین حالت را در نظر میگرفتیم که هم زیرساخت برای آموزش فراهم باشد و هم گوشی موبایل یا تبلت باشد، والدین کمسواد یا بیسواد چطور میتوانستند در این دوران به بچههای خود آموزش دهند؟
هویت معلمی، گمشدهی معلمان خریدخدمات
یکی از همکارانم که او نیز معلم خرید خدمات آموزشی با سابقهای شش ساله بود در اوایل سال در سانحهی رانندگی فوت کرد. پس از فوت به دلیل اینکه ایشان معلم خرید خدمات بودند، هیچگونه حق و حقوقی به ایشان تعلق نگرفت، نه مستمری به او تعلق گرفت و نه بیمه و… حتی برای فوت ایشان یک پیام تسلیت هم ارسال نکردند.
حمل و نقل معلمان خرید خدمات با ماشین سوختبر
یکی از مسائل بزرگ این است که معلمان مناطق محروم سرویس مدرسه ندارند و با ماشین سوختبر به محل کار میروند که سال قبل با یکی از این ماشینها که یکی از معلمها در آن بود، برخورد کردند و او را مورد ضرب و شتم قرار دادند. پس از آن، ماشینهای سوخت بر از راههای میانبر میروند که مبادا معلمی که همراه آنهاست را مورد ضرب و شتم قرار دهند.
درخواست مرخصیای که ارمغانش استعفا از آموزگاری شد
مادر من بیمار بودند و برای درمان ایشان باید به تهران میآمدم، از اداره محل خدمتام ۲۰ روز درخواست مرخصی کردم، آنها به من مرخصی ندادند و گفتند؛ مرخصی نمیدهیم و گفتند مگر شما معلم ما هستید که ما به شما مرخصی بدهیم؟!
نمیتوانستم از مادر و خانوادهام چشمپوشی کنم و مجبور به انتخاب بین مادر و آموزگاریام شدم.
معلمی متعلق به من است
به بازگشت به دنیای معلمی فکر نمیکنم بلکه یقین دارم به زودی به آن باز میگردم چون معلمی متعلق به من است. امسال نیز در آزمون استخدامی سازمان سنجش نیز شرکت کردهام.
معلمان را باید دریابیم، چه خرید خدمات، چه رسمی، چه قراردادی و پیمانی… این برچسبهایی که به حیطه آموزش و معلمان وارد شده است، مناسب نیستند و باید از میان برداشته شوند.
انتهای پیام/