به گزارش سرویس عدالت آموزشی پایگاه خبری تحلیلی رستا،زهرا کارگر، آمنه شیروانیپور و مجید ملکی:
عدالت واژه زیبایی است؛ تا جایی که حتی برخی برای دست یافتن به مقام از آن بهره میبرند، ولی اجرایش دردناک است. و این درد، از امراضی است که جان سیستم را درگیر کرده است و عدالت، جراحی است که مرض را از بدن جدا میکند. یکی از معانی عمقی عدالت «نهادن هر چیزی به جای خود» است؛ حال اگر چیزی جای خود نباشد، بازگردانی به جایگاهش سخت و دردناک است.
یکی از نمودهای عدالت که ممکن است زیاد شنیده باشیم، عدالت آموزشی است که معنای آن برقراری عدالت در آموزش همگانی است؛ اما متاسفانه این واژگان در مواقع حساس، تبدیل به شعارهایی برای دستیابی برخی افراد به مناصب و مسئولیتهایی میشوند و متاسفانه خیلی از اوقات در حد همان شعار باقی میماند.
وقتی از عدالت آموزشی سخن میگوییم یعنی در نظام آموزش و پرورش ما چیزهایی در جای خود قرار ندارند یا عملکردشان ناقص است. یکی از عوامل نقض فاحش عدالت آموزشی در چند دهه گذشته، مافیای آموزشی است که تامین عدالت در فرآیند رسیدن به نظام آموزش عالی، یعنی کنکور را به انحراف کشانده است و غده بیعدالتی آموزشی را در نظام آموزشی کشور بدخیمتر کرده است.
کنکور در کشور ما به یک معضل اجتماعی تبدیل شده است که بر آموزش عمومی و همچنین شرایط روانی و اقتصادی خانوادهها به شدت تاثیر میگذارد و نیز به یک تهدید جدی برای نوآوری و خلاقیت نسل جوان تبدیل شده است. کنکور یا آزمون سراسری ورودی دانشگاهها به عنوان یک معضل جدی در نظام آموزش عالی کشور شناخته شده که عوارض آن به نظام آموزش عمومی نیز سرایت کرده و آسیبهای جبران ناپذیری را بر سرمایههای انسانی و اقتصادی جامعه وارد ساخته است. پژوهش و اندیشه درباره این موضوع که راه برونرفت از مشکل را نشان دهد از اولویتهای تحقیقاتی در نظام آموزش عالی کشور محسوب میشود.
یکی از صدمات کنکور، تغییر اهداف، ساختار و برنامههای دوره آموزش عمومی کشور بوده است. کنکور و سازمان سنجش کشور بر اهداف و برنامههای آموزشی و درسی کودکان و نوجوانان کشور سایه افکنده و آنها را تخریب کرده است. به نحوی که روشهای تدریس پیشرفته و خلاق، کار گروهی، کار آزمایشگاهی و کارگاهی از مدارس رخت بر بسته و معلم و شاگرد در مدارس به خصوص دوره متوسطه مشغول طراحی تست و تمرین سرعت و صحت در پاسخگویی به تستهای کنکور هستند؛ پدیدهای که یادگیری عمیق و مهارتورزی را از دانش آموزان ما گرفت و فقط روش تستزنی را آموخت که در هیچ برهه زندگی جز قبولی در رشتهای که شاید علاقهای به آن نداشته باشند، به کارشان نخواهد آمد. به خاطر سیاستهای سازمان سنجش، دانشآموزان دوره متوسطه به جای یادگیری دانش و مهارت باید تست زدن را تمرین کنند و همه کارگاههای آموزشی باید بسته بماند؛ چون کنکور نیازی به آنها ندارد!
پژوهشهایی که به منظور بررسی تاثیر کنکور بر برنامههای درسی و شرایط روانی داوطلبان انجام شده است، نشان میدهد که کنکور به شیوه کنونی سبب ناکارآمدی نظام آموزش متوسطه و عقیم ماندن برنامههای آموزشی و درسی رسمی کشور می شود. هر سال برای ۹۰ درصد داوطلبانی که به دانشگاه راه نمییابند هزاران مشکل ایجاد میشود و در حقیقت از هر ۱۰۰ گل بوستان جوانان ایران ۹۰گل پرپر و لگدمال میشود؛ داوطلبانی که خسته و سرشکسته باید پشت این سد بزرگ بمانند یا راه دیگری برای ساختن آینده خود پیدا کنند. کنکور نقش موثری در تخریب شرایط روانی جوانان جامعه ایجاد کرده است؛ به گونهای که در دهه اخیر تعداد داوطلبانی که برای رهایی از شرایط بد روانی دست به خودکشی زدهاند، افزایش یافته است.
اما چه چیزی باعث شده است که اینگونه دزد کنکور به ظرف استعدادها، توانمندیها و علایق دانش آموزان دست برده و بیرحمانه سرقت کند؟ چه شده است که افراد راه موفقیت را از رد شدن از دریچه کنکور میبینند و آماده هستند تا برای پزشکی خواندن، استعداد و علایق خود را زیر پای غول کنکور له کنند؟
اگر به عقب بازگردیم، متوجه میشویم شکستن همه کاسهها و کوزهها بر سر کنکور بیانصافی است. در سال ۴۸ سازوکاری ارائه شد تا همه داوطلبان ورود به نظام آموزش عالی کشور بتوانند به طور عادلانه نسبت خود را با این نظام آموزشی تعیین کنند. اسم این سازوکار، آزمون سراسری هماهنگ کشوری گذاشته شد که بعدا با نام کنکور در بین اقشار مردم جای خود را باز کرد. آزمونی که برای برقراری عدالت از داوطلبان به عمل میآمد، ولی سرانجام دیگری پیدا کرد.
در سالهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، رفته رفته موسساتی شروع به شکلگیری کردند که خود را موسسات کمک آموزشی در رفع موانع رد شدن از سد کنکور معرفی میکردند! کاظم قلمچی در سال ۷۲ اولین آزمون آزمایشی را در زیرزمین دبستانی در تهران با تعداد حدود ۶۰ نفر داوطلب برگزار کرد و بنیاد اولین موسسه کمک آموزشی را پیریزی کرد. موسساتی که شاید دغدغهشان رشد علمی دانشآموزان بود؛ ولی به مرور زمان تغییر کارکرد دادند و تبدیل به تجارتی پرسود شدند که سودشان دامن زدن به احساس نیازی کاذب بود و خودشان را فرشتههای نجات دانش آموزان مطرح میکردند؛ فرشتگانی که خودکشی، یاس و ناامیدی، افسردگی و سرشکستگی را به ارمغان میآورند.
رفته رفته این مؤسسات آنچنان جان گرفتند که دانشآموزان تلاشهای خود را بدون شرکت در این مؤسسات بیثمر دانسته و روز به روز، ناخواسته بر قدرت و افزایش حجم کیف پول آنها میافزودند و آنها را تبدیل به مافیای غیر قابل حذف کنکور کردند.
به راستی مافیای کنکور چه کسانی هستند؟!
ادامه دارد…