به گزارش سرویس مدارس پایگاه خبری تحلیلی رستا، فاطمه پورچه، امنیت و اعتماد؛ مفاهیمی که گزینه نیستند، اساساند. کوچک و بزرگ ندارد. همه ما به آنها نیازمندیم تاآسوده خاطر باشیم. دانشآموز در مدرسه امنیت میخواهد تا اعتماد کند. مدرسهای که خانه دوم اوست. حالاآمدیم و او را، میز و نیمکتش را و معلمش را از مدرسه بیرون کردند. از قضای روزگار همین قرعه به نام مدرسهکودکان کار و یتیم و بد سرپرست کرمان افتاد. بچههای آفتاب. پرتوهای نوری که باید با عزت و احترام تغییرمکان میدادند و برای مدرسه تازهشان جشن میگرفتند. به ناپسندترین شکل ممکن از مدرسه قدیمی و کهنهخود بیرون شدند. شأن و حرمتی که شکسته شد گران باز میگردد. چه بسا که این شأن از مدرسهای برای بچهدبستانیهای یتیم و کودکان کار باشد.
همیشه گفتهاند بچهها میبینند، بچهها یاد میگیرند. بچهای که بردن اسباب مدرسهاش و رانده شدن خود ومعلمانش به خیابان را دیده است، چه میآموزد؟ شاید دیگر برای او، بیرون راندن خانواده کارگر مستاجر نشیناز خانهاش معنایی نداشته باشد. کودکی که از خانهی قدیمی تنهایی و دلسردی و چهارراههای پر دود و بیمهرشهر به محبت دیوارهای مدرسه پناه آورده، آمده تا بخواند آن مرد مهربان است و بنویسد من مدرسه را دوستدارم؛ در انشایش مینویسد: نیمکتهایمان را در خیابان ریختند!
بعد از اصل ماجرا، شنیدیم که میگویند: ساختمان مدرسه قدیمی و مناسب نگهداری از دانشآموزان نبودهاست! و کاشف به عمل آمد که بحث بر سر مالکیت ساختمان، چند سالی قدمت داشته است. پس چرا زودتربرای جا به جایی اقدام نشد؟ این همه تعلل برای چه؟ تا زمانی که خبر تخریب دیوار بر سر دانشآموز و تخلیهتوسط اوقاف و آتش گرفتن بخاری نرسد، نمیتوان از ساختمانهای قدیمی شائبهدار دست کشید؟
معصومیت بچههای آفتاب را نادیده نگیرید؛ برکت ملتی در دستان آنهاست. سقفهای تازه باید زودتر از ایناتفاقها میزبان کودکان باشند.
چه بسیارها دیدیم و شنیدیم که شایسته سازمان تعلیم و تربیت ایرانمان و بچههای آفتابمان نبوده و نیست.
انتهای پیام/