به گزارش سرویس تربیت معلم پایگاه خبری تحلیلی رستا، فاطمه کریمی:
زیاد دیدهایم و شنیدهایم که عدهای به اسم خیرخواهی، دلسوزی و یا هر آنچه که خود میپندارند، مستقیم یا غیر مستقیم، آگاهانه یا بدون آگاهی، دانشگاه فرهنگیان را برای منافع خودشان به حراج گذاشتهاند. آخرین بار اما، تحفه جدیدی را برایمان آوردهاند. آییننامه نحوه مشارکت دانشگاهها، موسسات آموزش عالی و حوزههای علمیه در تربیت منابع انسانی آموزش و پرورش که توسط شورای عالی آموزش و پرورش تصویب شد. میدانم که میدانید اما شاید گفتن و دانستنش برای کسانی که نمیدانند، چندان هم بد نباشد. بیایید نگاهی به اعضای شورای عالی آموزش و پرورش بیندازیم! نامهای آشنایی را میبینید. محمود مهرمحمدی، سرپرست پیشین دانشگاه فرهنگیان؛ محمود امانی طهرانی، عضو شورای برنامهریزی دانشگاه فرهنگیان؛ علی اصغر فانی، وزیر سابق آموزش و پرورش و نامهای دیگری که هیچکدام ناآشنا با دانشگاه فرهنگیان و رسالتش نیستند. در این گزارش به بررسی برخی مادههای این آییننامه میپردازیم.
سیاست اصلی
در ماده ۲ این آییننامه، سیاست اصلی تأکید بر توسعه نقش راهبری دانشگاههای تربیت معلم به عنوان مرجع اصلی تربیت حرفهای-تخصصی معلمان کشور با جلب مشارکت حداکثری و استفاده از ظرفیت و توانمندیهای سایر مراکز برای انجام بهینه مأموریت ملی تربیت معلم است. آنچه که در این ماده قابل بررسی است، این است که چرا دانشگاه فرهنگیان برای تربیت معلم شایسته و کارآمد، به دیگر دانشگاهها وابسته شود؟! اگر قرار به تربیت معلم شایسته است، چرا نباید مرکز اصلی آن یعنی دانشگاه فرهنگیان، توانمند شود و ظرفیتهای آن افزایش یابد. همینطور عبارت ” توسعه دانشگاههای تربیت معلم” و “جلب مشارکت حداکثری و استفاده از ظرفیت سایر مراکز” تضاد بسیاری با یکدیگر دارند. اگر هدف توسعه دانشگاه فرهنگیان است، جلب مشارکت حداکثری سایر مراکز، نه تنها دردی را دوا نمیکند که برعکس، میتواند اصلیترین مانع توسعه دانشگاه فرهنگیان باشد. با واگذاری مسئولیتها و وظایف دانشگاه فرهنگیان به عنوان مرکز ثقل آموزش و پرورش به سایر مراکز علمی و دانشگاهی، با دستان خودمان آتش به مزرعهی خودی میاندازیم و قاطعانه تیشه به ریشه آموزش و پرورش کشور میزنیم.
هیئت علمی
در بند ۱ ماده ۶ آیین نامه، ذکر شده است که سایر مراکز، برحسب درخواست دانشگاههای تربیت معلم، میتوانند با انتقال یا ماموریت اعضای هیئت علمی خود به صورت پاره وقت یا تمام وقت به عنوان استاد وابسته همکاری کنند. مشابه این بند را در حرفهای سال گذشته وزیر علوم درباره دانشگاه فرهنگیان شنیدیم که اعتقاد داشتند وضعیت جذب هیئت علمی مطلوب نیست و نسبت اساتید به تعداد دانشجویان، کم است. از سال ۹۲ سهمیه اختصاص یافته هیئت علمی به دانشگاه فرهنگیان، ۵۱۰نفر است که ۱۳۳نفر جذب هیئت علمی شدهاند. اما از زاویهی دیگر باید به این نکته توجه کنیم که بهبود ضعف در جذب هیئت علمی در گرو چنگ انداختن به مراکز آموزشی دیگر نیست و وابسته به برنامهریزیهای خود دانشگاه فرهنگیان است که باید اصلاح شود.
تربیت و توانمندسازی منابع انسانی
در ماده ۴ آییننامه، که میتوان آن را بحث برانگیزترین ماده این آییننامه تلقی کرد، عنوان شده است که تربیت و توانمندسازی منابع انسانی در مشاغل آموزشی و تربیتی با رعایت شرایط عمومی و اختصاصی به شیوههای زیر صورت میگیرد:
-برگزاری دوره چهار ساله برای متعهدین خدمت توسط دانشگاههای تربیت معلم، برای متعهدین خدمت توسط دانشگاههای تربیت معلم با مشارکت سایر مراکز، برای متعهدین خدمت در رشتههای خاص و کم جمعیت توسط سایر مراکز، برای داوطلبین آزاد و غیرمتعهدین خدمت در رشتههای مصوب تربیت معلم توسط سایر مراکز.
-برگزاری دوره یک ساله برای دانشجویان علاقمند که در رشتههای تخصصی مورد نیاز آموزش و پرورش در سایر مراکز مشغول به تحصیل هستند، برای دانش آموختگان سایر مراکز.
-برگزاری دوره کارشناسی ارشد برای دانش آموختگان سایر مراکز در دانشگاههای تربیت معلم با رویکرد آموزشهای تخصصی و حرفهای، برای شاغلان آموزش و پرورش به ویژه معلمان در دانشگاههای تربیت معلم و سایر مراکز در رشتههای آموزش تخصصی و حرفهای.
هرکدام از این شیوهها، به قدر کافی دردناک هستند؛ اما به شیوه سوم و برگزاری دوره یک ساله برای دانشجویان سایر مراکز توجه کنید: کلمات و عبارات این بند هیچ سنخیتی با یکدیگر ندارند؛ دانش آموختگان سایر مراکز، رشتههای تخصصی، دوره یک ساله. چطور میشود که دانشجومعلم چهارسال را در دانشگاه میگذراند و راهش را به سوی تعلیم و تربیت میگشاید و چند سالی طول میکشد که به معلم و نیروی کاملا توانمند تبدیل شود، اما دانش آموختگان سایر مراکز از روز ازل متخصص در امور آموزش و پرورش زاده شدهاند و تنها با یک سال دوره دیدن، میتوانند وارد نظام تعلیم و تربیت بشوند؟ تعلیم و تربیت کاری حرفهای و اصولی است و نیازمند آموزش دیدن است.
اساسیترین نکته درباره این ماده، این است که اجرای آن به معنی واگذاری اصلیترین و بزرگترین وظیفه دانشگاه فرهنگیان یعنی تربیت معلم، و نه صرفا توانمندسازی، به سایر مراکز است و همین موضوع موجب میشود که دانشگاه فرهنگیان عملا نقشی در تربیت معلم نداشته باشد و تنها مرکزی برای توانمندسازی باشد و به نقل از دانشجومعلمان معترض به این آیین نامه، با اجرای آن، دانشگاه فرهنگیان به بنگاه کاریابی تبدیل میشود. اگر عدهای تصور میکنند که سپردن بخشی از وظیفه تربیت معلم به سایر مراکز میتواند موجب رشد یا توسعه فرآیند تربیت معلم باشد و نتیجه آن قطعا مطلوب خواهد بود، چرا به روی دیگر سکه که سپردن برخی از واحدهای آموزش پزشکی به دانشگاههای دیگر بود، توجه نمیکنند. مورد دیگر این است که به گفته مقام معظم رهبری، دانشگاه فرهنگیان مرکز ثقل آموزش و پرورش و تربیت معلمان است و ضرورت دارد که تربیت معلم تنها در دانشگاه فرهنگیان صورت بگیرد. سید محمد بطحایی، وزیر سابق آموزش و پرورش در توییتی به توجیه ناپذیر بودن واگذاری ماموریتهای دانشگاه فرهنگیان به سایر دانشگاهها اشاره کرد و گفت که دانشگاه فرهنگیان با اندکی حمایت، ظرفیت فراوانی برای ایفای وظایف خود دارد. در این آییننامه صحبت از توانمندسازی فیزیکی، اجرایی و علمی دانشگاه فرهنگیان نیز به میان آمدهاست؛ سوال اصلی از مسئولان این است که چرا از ابتدا دست به تضعیف دانشگاه فرهنگیان زدید که حال برای جبرانش نیاز به مشارکت حداکثری سایر مراکز نیاز داریم؟ چرا دانشگاه فرهنگیان بازیچه دست کسانی قرار بگیرد که خودشان نسبت به آن بیمهری کردهاند؟
انتهای پیام/