به گزارش پایگاه خبری تحلیلی رستا، زهرا سلیمانی، «قرار بود به غیر از سر و شکل به چیزی دست نزنند اما هنگامی که ما حواسمان نبود اندیشکدههای دانشگاه شریف با رویکرد اقتصادی لیبرال و نئولیبرال هم میدان و هم اندیشه را از ما ربودند.»
گزارهی بالا از کسی نقل میشود که تمایلی به افشای نام خود ندارد، اگرچه نام او اکنون در کمترین میزان اهمیت است. او از نگارش و تدوین سندتحول مردمی دولت سیزدهم میگوید، همان سندی که در لحظههای گرگ و میش انتخابات ۱۴۰۰ دستگیر آقای رئیس جمهور برای اعتمادِ مردم شد.
«سندتحول دولت مردمی منتشر شد» این میشود تیتر خبرگزاریها و سرخط اخبار تلوزیون، نمیدانم انتشار آن “در” و یا “راه” به کجا دارد. او، که قبلتر با تفکر آنها آشنا بودم میگفت که یکی از آنها را زمانی که از پتهای کردن آموزش دفاع میکرد و برای آن هم گلو را فدا کرده بود هم چینهای پیشانی را شکسته بود ملاقات کرده بودم، آقای دکتر مروی!
پتهای کردن آموزش مرا به سمت به مکتب تربیتی اتریش میبرد اما از آن طرف مخیلهام به ارتباط این ایده با ایدههای تحولی آقای رئیس جمهور میرود. این دو قطبی موهون را کنار میزنم و به فصل ششم سندتحول مردمی و به بحث اول آن یعنی آموزش و پرورش میرسم، ظاهرش شبیه سندتحول بنیادین آموزش و پرورش است که حالا دیگر نه در حوزه اجرا جایی دارد و نه حتی در ادبیات حضرات سیاستگذار.
من به حرفهای او میرسم، درست در راهبرد یک از چالش اول، آنجا که میگوید؛ فراهم کردن شرایط مدارس به صورت تجمیعی یا شعبه ای، بهره گیری از وقف، هبه کمک های داوطلبانه و اعظای یارانه آموزشی به خانواده ها و متناسب سازی تدریجی ساختار مدارس دولتی و غیردولتی با این الگو.
بعد از خواندن این چند جمله که از پشت پردهی آن یک تفکر برایم دست تکان میدهد، مهرمحمدی را ملاقات میکنم در جایی که گفته بود؛ «چرا آموزش و پرورش دست از مدرسه داری برنمی دارد؟ چرا آموزش و پرورش خدمات عمومی ارائه میدهد؟ آموزش و پرورش باید سهمی از بودجه عمومی کشور را که متعلق به خود است را بین مردم تقسیم کند و خود مردم بروند و با آن بودجه مدرسه فرزندشان را انتخاب کنند! این گونه رقابت بین مدرسهها شکل میگیرد و به دهکهای پایینتر سهم بیشتری داده میشود.»
قبل از اینکه وارد ادبیات مکاتب شویم و برای این تفکر واژهها را به صف کنیم، پتهای شدن آموزش خود را خیلی زود و قبل از تامل برای جای گذاری واژگان به ما نشان میدهد. پتهای شدن آموزش، همان ایجاد محرکهای شرطی بر مبنای رقابت بازار آزاد در آموزش است، که در سندتحول دولت مردمی هم با عنوان یارانهی آموزشی از آن گفته شده است که دولت سرآنهی هر دانش آموزش را به جای اینکه به مدرسه بدهد به خانوادههای آنان داده تا آنها خود مدرسهی فرزندشان را انتخاب کنند.
او که نامش در کمترین میزان اهمیت است میگفت؛ اگر واقعا هدف از اعطای یارانهی آموزشی که فریدمن بنیان گذار آن بوده است باشد، کدام عدالت میتواند ایجاد شود؟ خانوادهی روستایی برای مدرسهی خوب باید به شهر دیگری بروند، پس دولت اینجا چه کاره است؟ دولت موظف است مدرسه های با کیفیت را با توجه به پراکندگی روستاهای کشور ایجاد کند.
این که چه کسی مسئول است و یا وقتی حواس او که نامش در کمترین میزان اهمیت است پرت بود چه اتفاقی افتاد را نمیدانم، اما با نگاه نئولیبرالیسم و با گوشهی چشم به مکتب تربیتی اتریش، روشن است که در این تفکر نظام تربیتی جای خود را به نظام رقابتی میدهد و فردگرایی و نفع فردی مانع از تحقق منافع جمعی میشود، ارزشهای اقتصاد آزاد جایگزین ارزشهای فرهنگی و اجتماعی شده و خود نافی عدالت خواهد بود و نه عامل ایجاد آن.
شاید گفتنش خالی از لطف نباشد، که بدانیم ادبیات سندتحول دولت مردمی در حوزه سیاست گذاری بر اسناد بالادستی مانند سندتحول بنیادین میچربد و خیلی زود تفکر آن از نقاط ظریف کار در بخشهای مختلف کشور پهن میشود.
انتهای پیام/